بسیج دانش آموزی دالاهو :
به نام او
ساده بودم و پوشیده اما چادر سرنمیکردم.
سوم دبیرستان که بودم ، تو روزنامه مطلبی دیدم که منو حسابی به فکر فرو برد.
مشاور وزیر امور خارجه امریکا گفت:
تا زمانی که در خیابانهای تهران زنهایی با چادر باشند ما امیدی به ایران نداریم
اون روز با خودم گفتم:
خدایا دست من که به گردن کلفتا نمیرسه.
در توانم نیست که مانع فرو ریختن سقف خونه ها رو سر زنها و بچه های فلسطینی بشم.
وقتی صدآم لعنتی دست کثیفش را به کشورم درازکرد هم سنی نداشتم که بتونم برم جبهه.
درسته که با مانتو روسریم حجاب دارم اما
حالا که میتونم با چادر حال امریکا و اسرائیل و نوچه هاش رو بگیرم این کار رو میکنم!
یادمه اون شب مهمونی دعوت داشتیم ومن سر موقع آماده بودم اما؛پدرم منو با خودشون نبرد.
فقط چون چادر سرم بود.
خدا رحمت کنه شهید مطهری رو به خاطر کتاب حجابش.
از وقتی چادری شدم ، پلاکارد down with !srael دستم نگرفتم.
در عوض چادرم رو محکم نگه داشتم
«نوشته ی دختری به نام گل بانو»