دانش آموزان وبلاگ نویس استان کرمانشاه | ||
هنگامی که حرص بر انسان غلبه میکند، حتی نسبت به برادر ضعیف و ناتوان خود مرتکب ظلم فاحش میشود که هر انسان با وجدانی آن را نکوهش میکند. حرص بر مال دنیا، حد و مرزی نمیشناسد و انسان را به بدترین ظلم و ستمها وادار میکند.
گرداب هلاکت و نیستی!
بعضیها، هدفشان در زندگی، فقط خوردن و خوابیدن است؛ منتظرند ببینند چه پیش میآید؛ نه به فردای مادیشان میاندیشند و نه به فردای آخرتشان؛ اهل حزب بادند! هر دم گرفتار هوسیاند که به دلشان چنگ میزند؛ فراتر از آن را نه میبینند و نه میخواهند که ببینند! نه گوشهایشان میشنود؛ نه چشمهایشان میبیند و نه اندیشهشان تکاپویی دارد! اینان، گمراهاند و غفلتزده ... «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَاْلأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(1)... انسانها گرفتار در گرداب رفاه و راحتطلبی که دلهاشان اسیر در قفس تنگ آسودهخواهی است، راه را بر درست اندیشیدن بستهاند؛ آنقدر در دنیا و مافیهایش دست و پا زدهاند که از یاد بردهاند برای چه آمدهاند و به کجا میروند ...
ز کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به کجا میرود آخر ننمایی وطنم [ سه شنبه 92/7/9 ] [ 1:38 عصر ] [ مدیر ]
[ نظرات () ]
[ دوشنبه 92/7/8 ] [ 11:44 صبح ] [ مدیر ]
[ نظرات () ]
* جنگ به وسیلهى مردم اداره شد. هم ارتش و هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هم نیروهاى گوناگون، متکى به مردم بودند؛ به ایمان مردم، به عشق مردم، به صفاى مردم. 1390/07/20 * جنگ هشت ساله، ما را قوىتر کرد. اگر جنگ هشت ساله نبود، این سرداران شجاع، این مردان برجسته نشان داده نمیشدند، در بین ملت بروز نمیکردند؛ این حرکت عظیمِ مخلصانهى مردم مجال بروز و ظهور پیدا نمیکرد. 1389/11/27 [ دوشنبه 92/7/8 ] [ 11:24 صبح ] [ مدیر ]
[ نظرات () ]
*شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است. *شهادت، یکی از مفاهیمی است که فقط در ادیان معنا میدهد. *شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است. [ دوشنبه 92/7/8 ] [ 11:2 صبح ] [ مدیر ]
[ نظرات () ]
به مناسبت هفته دفاع مقدس، به سبک زندگی شخصی شهدای دفاع مقدس بپردازد. در این قسمت به مطالعه خاطراتی از شهید عبدالحسین برونسی که توسط همسر ایشان م طرح شده می پردازیم.
بعد یکی از عملیات ها آمد مرخصی. در را که به روش باز کردم، چشمم افتاد به دوتا جعبه، از این جعبه های خالی مهمات بود. آوردشان تو. بعد از سلام و احوالپرسی، به جعبه ها اشاره کردم و پرسیدم: اینا رو برای چی آوردین؟ [ دوشنبه 92/7/8 ] [ 10:55 صبح ] [ مدیر ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |